دلتنگی مامان برای شما
پسرم روز شماری میکنم تا روزهای جدید سال برسه و پیش تو باشم. دلم برات تنگ میشه مامانی. تا برسم خونه می میرم و زنده میشم عزیزم. دلم پرمیکشه برای اینکه خودتو بندازی تو بغلم و از گونه هام ببوسی. قربونت برم یاد گرفتی همه رو میبوسی و صدای بوسه هات دیوونم میکنه. دلم میخواد محکم بگیرمت تو بغلم و فشارت بدم ولی حیف که نمیشه. آراد من الان سه هفته هست که بابا نیومده و هنوز سرکار. فقط دو شب اومد خونه که اصلاً نتونستیم درست و حسابی ببینیمش آخه انقدر خسته بود همینکه دراز کشید خوابش برد. وقتی بابا از در اومد تو خیلی ذوق کردی و همش میخندیدی و میرفتی تو بغلش میبوسیدیش. عزیزترینم کاش تو هم مثل بابا وقتی بزرگ شدی همین قدر به فکر زندگیت باشی و وقت و عمرت...
نویسنده :
neda
14:21