maman

دلتنگی مامان برای شما

پسرم روز شماری میکنم تا روزهای جدید سال برسه و پیش تو باشم. دلم برات تنگ میشه مامانی. تا برسم خونه می میرم و زنده میشم عزیزم. دلم پرمیکشه برای اینکه خودتو بندازی تو بغلم و از گونه هام ببوسی. قربونت برم یاد گرفتی همه رو میبوسی و صدای بوسه هات دیوونم میکنه. دلم میخواد محکم بگیرمت تو بغلم و فشارت بدم ولی حیف که نمیشه. آراد من الان سه هفته هست که بابا نیومده و هنوز سرکار. فقط دو شب اومد خونه که اصلاً نتونستیم درست و حسابی ببینیمش آخه انقدر خسته بود  همینکه دراز کشید خوابش برد. وقتی بابا از در اومد تو خیلی ذوق کردی و همش میخندیدی و میرفتی تو بغلش میبوسیدیش. عزیزترینم کاش تو هم مثل بابا وقتی بزرگ شدی همین قدر به فکر زندگیت باشی و وقت و عمرت...
17 اسفند 1391

شیطون شدی

عزیز مامان الان یک هفته هست که بابا رو ندیدیم آخه شب کاری داره چون نزدیک عید و سرشون خیلی شلوغ، این رو نوشتم تا وقتی بزرگتر شدی بدونی که بابا خیلی زحمت ما رو کشیده و از استراحت و سلامتیش براموون مایه گذاشته، تا بدونی که وقتی خواستی در مورد پدرت صحبت کنی باید با احترام صحبت کنی و همیشه ممنونش باشی. این یک مورد از زحمات باباست. عزیزم همین دیروز بابا برات دو بسته پوشک پریما خرید که 125000 تومان بابتش پرداخت کرد فقط برای اینکه یک وقت پاهات عرق سوز و یا قرمز نشه، دو بسته پوشک فقط برای سه هفته و شاید هم کمتر عزیزم. برات بهترین لباسها و بهترین اسباب بازیها رو  میخره. هیچ وقت نباید اینهارو فراموش کنی. هر پدر و مادری برای فرزندشون هر کاری از د...
2 اسفند 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به maman می باشد